من دیوانه نیستم

بعد از کار توی معدن سخت‌ترین کار نوشتن از توئه 
تویی که برای توصیف خنده هات مجبورم تمام لغات دنیا رو زیر و رو کنم تا کلمه ای هم وزن خنده هات پیدا کنم.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۲۶
بعضی آدم ها تموم شدنی نیستند همیشگی اند. همین بعضی ها اگر نباشند می شوند درد، که تموم شدنی نیست اما کم شدنیه. شاید همینجاست که حافظ میگه دردم از یار است و درمان نیز هم. منم مثل حافظ معتقدم الا بذکرالیار هست که تطمئن القلوب میشه، واسه همینه که زنده ایم.

پ.ن:هوای فردا بستگی داره کی کجاست، کی تو دل کیه؟ شاید ابریه، شایدم نیست(رادیو چهرازی)
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۷:۵۳
همیشه که نباید از راز خوشبختی آدمها پرسید گاهی هم پای بدبختی آنها بنشینید شاید راز در همین باشد
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۸:۳۶
صبح از گوشه چشمان تو آغاز میشود، درست در امتداد سیاهی مژه های چشمانت
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۸:۲۸
اوج فلاکت و بدبختی را نه به طوفان نسبت دهیم نه به سیل و زلزله و مابقی بلایای طبیعی اوج ناتوانی در همین بیت سعدی جان است:
ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر
به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر

۱/اردیبهشت روز بزرگداشت سعدی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۳۱

بیا با هم روراست باشیم،

ما نجنگیدیم؛ ما با شنیدن صدای اولین انفجار پشت سنگر قایم شدیم




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۸ ، ۰۸:۴۰
تنها دارایی یه مرد غرورشه شایدم بهتر باشه که بگم آخرین دارایی!
به هرحال خاک برسر روزگاری که چشم دیدن تنها و آخرین دارایی یه مرد رو نداشته باشه 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۸ ، ۰۷:۳۹
مثل نزدیکی روزهای آخر فروردین به اردیبهشت است فاصله من تا آغوش‌ات، یک قدم، فقط یک قدم مانده جلوتر بیا، تا تمام تنم بوی بهارنارنج بگیرد.

پ.ن: از میان نوشته های قدیمی گوگل پلاس
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۸ ، ۱۴:۵۵
فرهاد عزیز!
نیستی اما با خواندن تو هم با من نبودی یار، ای آوار، ای سیل مصیبت بار... 
با هر کلمه اش یک قدم به ویرانی نزدیکترم کردی و اون پوزخند قبل از گفتن ساده دل بودم، ضربه آخرت بود. نیاز به آوار کردن این همه مصیبت نبود!
با همه مصیبت های وارده باز هم آرزو دارم مثل این خواننده هایی که پس از مرگ آهنگ منتشر می‌کنند، آهنگی دیگر می‌دادی...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۸ ، ۰۸:۰۳
آقا اصلن من با خداحافظی مشکل دارم از همون بچگی که وقت خداحافظی گریه میکردم تا الان که وقت خداحافظی میریزم تو خودم... اساسا من با ترمینال و فرودگاه و ایستگاه تاکسی و اتوبوس و کیف و چمدون و جمع کردن لباس مشکل دارم 
نیا یا اگرم میای اون چمدون لعنتی رو بذار تو کمدی که سالهاست گردوخاک نشسته توش، درشم قفل کن، کلیدشم قورت بده .

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۸ ، ۱۸:۱۱