من دیوانه نیستم

تو را ندیده ام...

سه شنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۹، ۱۰:۵۹ ب.ظ

تا چشم کار می‌کند
تو را نمی‌بینم.
از نشان‌هایی که داده‌اند
باید همین دور و برها باشی
زیر همین گوشه از آسمان
که می‌تواند فیروزه‌ای باشد
جایی در رنگ‌های خلوت این شهر
در عطر سنگین همین ماه
که شب بوها را
گیج کرده است
پشت یکی از همین پنجره‌ها
که مرا در خیابان‌های دربه‌در این شهر
تکثیر می‌کند. تا به اینجا
تمام نشانی‌ها
درست از آب درآمده است.
آسمان
ماه
شب بوهای گیج
میز صبحانه‌ای در آفتاب نیم‌روز
فنجان خالی قهوه
ماتیک خوش‌رنگی
بر فیلتر سیگاری نیم‌سوخته
دستمال کاغذی‌ای که بوی دست‌های تو را می‌دهد
و سایه‌ی خنکی که مرغابیان
به خرده نانی که تو بر آن پاشیده‌ای
تک می‌زنند.
می‌بینی که راه را
اشتباه نیامده‌ام.
آن‌قدر نزدیک شده‌ام
که شبیه تو را دیگر
به ندرت می‌بینم
اما تا چشم کار می‌کند
تو را نمی‌بینم
تو را ندیده‌ام

تو را...

 

خبر کوتاه بود عباس صفاری عزیز درگذشت...

روحت شاد 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۹/۱۱/۰۷

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی