من دیوانه نیستم

۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۹ ثبت شده است

نمی‌دونم چی شد این وقت شب یاد علی رشتی افتادم علی متولد شیراز بود رشت زندگی میکرد و قزوین درس میخوند موهاش بلند بود با ریش بلند لاغراندام بود با یه کلاه برت فرانسوی روی سرش رابطه ش با باباش خوب نبود هیچ دوستی نداشت وقتایی که میومد خوابگاه با هم می‌رفتیم کافه روبروی دانشگاه. تنها حرفی که بینمون رد و بدل می‌شد قهوه ای بود که می‌خوردیم و سیگار بهمن پایه کوتاهی بود که می‌کشیدیم!روزای آخری که باهم بودیم پدرش فوت شد بعد از اون دیگه ندیدمش کافه روبروی دانشگاه هم پلمپ شد...

تا اون روز نمی‌دونستم قهوه و سیگار می‌تونه رابطه دونفر رو جوری بهم گره بزنه که بعد از رفتنش تو هم دل بکنی و بری ، دیگه اون شهر جای موندن نبود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۹ ، ۲۲:۲۶

همه چیز در کنار تو همانگونه هست که باید باشد گلدان ها خاکشان مرطوب است بخار کتری بلند شده چای دم کشیده صدای گنجشکان از پشت پنجره می آید  فقط دیگر کسی نیست که چای را در لیوان بریزد ، بذری در گلدان بکارد و برای صدای خسته گنجشک ها دانه ای بپاشد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۹ ، ۱۶:۱۶