حالا که تنها پاتوقم تو این شهر بی خبر بست و رفت دیگه به چی میشه دل خوش کرد حالا که از صبح آهنگ طلوع محسن نامجو تنها رفیقم شده به چی میشه دل خوش کرد، به جز خودت!
پ.ن: ویران شود این شهر که میخانه ندارد
بعضی صبح ها همینه، از صبح شروع میشه تا شب. آشوب تو دلم رو میگم...
پاشیدن آب خنک صبحگاهی هم به سر و صورت دردی رو دوا نمیکنه. آماده شدن واسه یه روز کاری دیگه هم فایده ای نداره. پس کی این دل عزم صلح دارد با ما؟
تو هم نمیدونی؟ تو که مسئول این آشوبی!